Joaqu itibaren Zevgolateio 221 00, Yunanistan
ابله، یکی از شاهکارهای دوران طلایی ادبیات روسیه است. شخصیت اصلی رمان، نیکلایویچ میشکین، یکی از آخرین بازماندگان نجیب زاده های روسیه ی قدیم، شخصیتی ست که بصورت ضرب المثل ادبی درآمده؛ او مبتلا به صرع است، احساساتی ست، و ناتوان در تصمیم گیری و...، تردید میشکین در برگزیدن عشق اگلایا، دختر جوان ژنرال یپانخین؛ و آناستازیا فیلیپونا، زیبای عشوه گری که معشوقه ی دیگران است و میشکین را بازی می دهد، نمونه ی تمایل دوگانه ی مردان به شهرآشوبی زن در عین "عصمت" است. وجه دیگر مرد، ایولگین (گانیا)ست که از سویی شیفته ی آگلایاست، اما در مقابل دریافت پول، حاضر است با آناستازیا ازدواج کند تا او را از سر راه روگوژین بردارد. میشکین نمونه ی ساده دلی ست، بی تابانه فریفته ی ناستاسیاست، از رنج زن عذاب می کشد، در حالی که زن نسبت به او ترحم دارد. میراث میشکین پیوسته آب می رود، تصمیم می گیرد رقیب را قانع کند تا از سر راهش کنار رود، و چون در می یابد ناستاسیا توسط روگوژین به قتل رسیده، همراه رقیب، تمامی شب بر سر جنازه ی معشوقه عزاداری می کنند. میشکین دیوانه می شود، به آسایشگاه باز می گردد، و آگلایا با کنت ثروتمندی که مهاجری لهستانی ست، ازدواج می کند که معلوم می شود نه ثروتمند است، نه کنت، نه مهاجر سیاسی. ابله اولین بار توسط مشفق همدانی ترجمه شده که در 1333 توسط انتشارات صفی علیشاه منتشر شده است. در 1362 ترجمه ی دیگری از منوچهر بیگدلی توسط انتشارات ارسطو منتشر شده، که من آن را ندیده ام. از ترجمه ی مشفق همدانی هم سال ها گذشته و به یاد ندارم کیفیت آن چگونه بود. با وجودی که ابله کار نسبتن جالبی ست، نه به اندازه ی کارامازوف ها و جنایت و مکافات، اما در زبان فارسی مورد بی مهری قرار گرفته و کمتر کسی در باره ی این رمان صحبت کرده است.
Sad but loved this as a child!